
خیلی وقتا میرم توفکروخیال، میشه گفت نصف بیشترزندگیم توفکرگذشته برام،یه روزی ازهمین روزای فکروخیالیم پیش خودم گفتم اگر من بمیرم حال من چطوریه؟؟چقدر ازهمه سالهای زندگیم روبرای خودم بودم،برای خودم زندگی کردم،بیشتروقتا آرزوهایی داریم که بهش نمیرسیم چه کوچیک چه بزرگ،پیش خودم گفتم چقدر به علایقم اهمیت دادم؟؟؟مثلا علایق من بعضیاش ایناهستن:کناردریا بشینم وبه صدای آب گوش بدم دریایی که همیشه بزرگی خداروبه یادم میاره ،بشینم ساعتها به شعله های آتیش زل بزنم آتیشی که مشکلات زندگیمو به یادم میاره که چطور داغ میکنم وبعدش خاموش میشم،زیربارون راه برم بارونی که خاطراتمویادم میاره،توی شب به صدای جیرجرکها گوش بدم،وقتی توماشینم دستامو بیارم بیرون وباد روبادستام لمس کنم،وخیلی چیزای دیگه که شمارش ازدستم دررفته..............وبعضی وقتاهم هیچ کاری نکنم وبخوابم......ایناهمش هزینه ایی ندارن وبیشتروقتا ازخودم دریغش کردم،همیشه به همه اهمیت دادم جزخودم،انگاره به دنیا اومدم که غصه دیگران روبخورم.
باید یادبگیرم چطور زندگی کنم،باید یادبگیرم مهم ترین شخص توزندگیم خودم هستم،باید یادبگیرم بودنم برای خودم مهمه ،یادبگیرم زندگی بیشترش باختن بوده برام،یادبگیرم تنهایی بهترین چیزه برای کسی که سرشارازاحساسه.یادبگیرم که........
دل است دیگر …نمیتوان دلتنگی را از او گرفت …مگر میشود خیسی را از آب گرفت ؟گاهی …میریزد و خرد میشود …گاهی هم …ترک برمیدارداما باز دل میماند …گاهی هم آدم را ناقص اُلخلقه میکند …مثل من که دیگر هیچ دل و دماغی ندارم …
نظرات شما عزیزان:
|