زندگی من
دلنوشته خومونی


اعتقاد به خدا

 

 

روزی فردی به آرایشگاه رفت تا موهای خود را مرتب کند. هنگامی که نوبت به او رسید روی صندلی، مقابل آینه نشست، آرایشگر کار خود را آغاز کرد و طبق معمول سر صحبت بین آرایشگر و مشتری باز شد و از هر دری سخنی گفته شد تا این‌که کار به اعتقاد به خدا و دین و مذهب کشید.

در این هنگام آرایشگر گفت راستش من که به خدا اعتقادی ندارم، چون اگر آن طور که بعضی‌ها می‌گویند خدایی مهربان و حکیم و عادل بر این جهان حکومت می‌کرد، این ‌همه فقر و گرسنگی و بیماری، و ظلم و گرفتاری وجود نمی‌داشت.

مشتری که مردی معتقد و دین‌دار بود از پاسخ درماند و سکوت اختیار کرد و تا آخر سخنی نگفت.

در پایان کار وقتی می‌خواست از آرایشگاه خارج شود ناگهان در آن سوی خیابان چشمش به مردی با موهای ژولیده و ریشی نامرتب افتاد، ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد، به داخل برگشت و به آرایشگر گفت: ببخشید می‌توانم سؤالی از شما بپرسم؟

آرایشگر گفت: بله، بفرمایید!

مشتری پرسید: به نظر شما در این شهر اصلاً آرایشگاهی وجود دارد؟

مرد آرایشگر با تعجب نگاهی به مشتری انداخت و گفت پس می‌فرمایید این‌جا کجاست؟!!! مگر آرایشگاه نیست؟!!!

مشتری گفت: اگر این طور است پس آن مرد که آن طرف خیابان نشسته چرا سر و وضع چنین ژولیده‌ای دارد؟

آرایشگر از پشت پنجره نگاهی به آن سوی خیابان انداخت و سپس با نگاهی عاقل اندر سفیه و با لحنی حق به‌جانب به مشتری گفت: این دیگر چه حرفی است؟!!! هر آدم عاقلی این را می‌فهمد که وضع آشفته‌ی آن مرد دلیلی بر نبود آرایشگاه، نمی‌شود، مشکل در این‌‌جاست که او به آرایشگاه مراجعه نکرده است!

آن وقت مرد مشتری گفت: پس اگر مردم هم گرفتارند، اگر فقر و گرسنگی، و ظلم و بیماری هست، معنایش این نیست که خدایی وجود ندارد، بلکه وجود همه‌ی این مشکلات به این دلیل است که مردم از خداوند غافل شده‌اند و برای حل معضلاتشان به او مراجعه نمی‌کنند!


چهار شنبه 10 آبان 1393برچسب:,

|
 

حس میکنم

بعضي لحظه ها توي زندگيم هست كه با اينكه دارم اون لحظه رو زندگي ميكنم و لحظه حال ام هست ،‌ اما كاملا حس ميكنم كه آينده است و اين لحظه ها رو دارم به ياد ميارم. مثلا دارم با مادربزرگم حرف ميزنم ،‌ اما حس ميكنم سالها از اين لحظه گذشته و مادربزرگم ديگه بين ما نيست و من دارم اين لحظه ها رو در خاطراتم به ياد ميارم!‌ اين حس به قدري قوي هست كه گاهي واقعا حقيقت و رويا رو درهم ميبينم و نمي تونم واقعيت رو تشخيص بدم.

 

در مقابل ٍ‌ اين حس ،‌ يك حس ديگري هست ، به اين ترتيب كه دارم به خاطرات گذشته فكر ميكنم و برام انقدر پررنگ هستند كه انگار در همين اكنون اتفاق افتاده و داره ميفته ،‌ و باز هم تشخيص رويا از حقيقت برام سخت ميشه و بايد تلنگري به خودم بزنم و از حالتي كه درش هستم كاملا بيرون بيام تا بتونم به زمان فعلي برگردم. احساسات جالبي اند. معمولا اذيت كننده نيستند اما گاهي تداخل اين افكار كلافه كننده ميشن. سفر بين زمان گذشته و حال و اينده بايد كلافه كننده باشد. از تمام اين رويداد ها تنها اين رو فهميدم كه زمان يك مفهوم كاملا نسبي هست و اينو فهميدم كه ما هرگز نخواهيم فهميد واقعا "زمان"‌جيست؟‌ آيا واقعا وجود دارد؟‌ آيا ما تنها خاطره اي هستيم يا واقعا وجود داريم؟‌ من اين رو فهميدم كه هيچي نفهميديم هنوز....


شنبه 6 آبان 1393برچسب:,

|
 

درد دارد وقتی......

بگذار دلم خوش باشد به پاییز تنیده دور تن ِ عریان درخت ها             ..

به صدای قار قار ِ کلاغ ها من از ادامه راه بعد از تو میترسم

من از این همه “تو” میترسم و انگار اینجای ِ قصه که میرسد قلم هم هراسان میشود..میلرزد.... آذر ماه و یک دنیا اتفاق که می افتد یک حادثه ..یک نگاه

پاییز را دوست دارم سیاهی انگار که میرود خودش را بین برف ها گم کند و تو میمانی و تو دست ِ تو نبوددست ِ ما نبود..

آنقدر غرق بودیم که موج هارا ندیدیم

گوش ماهی هارا نچیدیم..

ذره ذره فرو رفتیم و نفس بریدیم..

حالا هم هرچه نگاه میکنم توی تقویم زندگی..همه اش دیروز است

دیروزهایی که با فردا غریبند

و همه اش تاریک است !آنقدر که هیچکس زمین خوردنت را نمیبیند..

چه میشود کرد وقتی فرو رفته ای؟

وقتی میدانی بن بست به استقبالت نشسته

وقتی پر های پروازت را چیده ای و گذاشته ای بین دفترچه خاطراتت

که فرداها..ببینند و بخوانند عمق دلتنگی هایت را

من دچار شده ام..دچار وهم آمدن زمستانی که

میخواهد تمیزت کند از کثیفی ها..

و روحت را آرام کند از شب گریه های بی معنا..

تو ..تو خودت آمدی..رفتنت ولی با خداست

یادت بخیر مهربانم..

آنقدر امشب به یادت بودم که نفهمیدم چرا گونه هایم انقدر خیس شد..

سال ها گذشت از رفتنت و من هنوز هم روزهارا میشمارم

برای ِ داشتن ِ دوباره یک ثانیه از آغوشت..

که کوچک بود قدر بدی هایت و با صفا اندازه وجودت..

دست ِ من نیست..دست ِ مانیست

رفتن ِ تو..

قهر کرده ام..با تو با قبر ِ تنهای ِ تو..که ماه هاست نیامده ام

دور تا دور ِ خانه جدیدت گل بچینم..هق هق ها کنم..فریاد بزنم

چرا؟” و بگویند دست ِ تو نیست دست ِ ما نبودخدا خداست..

و من توی ِ دلم بگویم آخ که خدا کاشکی تورا نمیخواست..

یک کاری کن که با تو آشتی کنم

امشب به دیدنم بیابیا و دست هایم را بگیربیا و برایم حرف بزن

بگو :همه چیز درست میشودبگو که تو هستی..

من سرگیجه دارم.. نا خوشم

دستم را خودم سوزاندم..دلم را رفتن ِ تو

تا اینجای ِ کار با هم بی حسابیم..

ولی قبول کن..نمیشود کنار آمد با جای ِ خالیت

اینکه آدم ها فکر میکنند تنها نیستم

و نمیفهمند تنهایی من یعنی نبودن تو

برای ِ این همه سکوتش بعد از رفتن ِ تو

برای ِ همه آنهایی که قلبشان را با تن ِ بی روحت توی ِ خاک گذاشتند..

و رفتند و دیگر سراغ ِ دلشان را جز خیال ِ تو از کسی نگرفتند..

وهم..خیالآرزو ..همه اش ختم میشود به تو

میفهمی درد دارد وقتی تنها مهمان ِ آن خانه ی لعنتی زیر

یک مشت خاک خوابیده باشد..درد دارد به خدا درد دارد

این آدم ها نمیفهمند من چه میکشم

تو خوب میدانینه؟

زوود بود آنقدر که تا به خودم آمدم که بفهمم چه شد..

دیدم بالای ِ سر ِ قبرت ایستاده ام و ذل زده ام به زمینی که داشت

تو را از من میگرفتبغضم شکست..اشکم فرو ریخت و تو آهسته آهسته از

من دوور شدیرفتیمحو شدی

این چه رفتنی بود؟بی خداحافظی؟بی بوسه؟

این همه حرف را کجای ِ دل باید گذاشت؟

چقدر باید سکوت کرد و بغض شکست؟

برو

از خاطراتم دور شو..بگذار تا نفس بکشم..

این روزها خوووب نیستمبرو

از خیالم برو

بی هوا برو

جوری که اینبار رفتنت کسی را نسوزاند..

جوری برو که انگار از اول هم نبوده ای..

برو و دیگر سراغ این خسته دل را نگیر

من از تو پرم

خالی هم نمیشوم

برو..

میخواهم زندگی بی تو را آغاز کنم

 

 


چهار شنبه 5 آبان 1393برچسب:,

|
 


گالری تصاویر سوسا وب تولز

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

سحر افشار

 

دی 1395
مهر 1395
خرداد 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
مهر 1394
شهريور 1394
مرداد 1394
تير 1394
خرداد 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
مرداد 1393
تير 1393
ارديبهشت 1393

 

هََمٰـیْشِــہْ
مسیر تنهایی
راستی؟خوبی؟
×××عِشق یَعنــــــــــــــی ایــــــــــــــن×××
خُــــــــدایـــــــا؟؟
(◕‿◕من یــ1ــکی✿)
ماه پیشونی 2
ماه پیشونی 1
اسطوره
.........
همیشه..............
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﮐرد............
اینـــــــــــو همینجوری نـــــــــنوشتـــــــــــم....
roya
ممنوع2
ممنوع
با صدا
همخواب
Adele-Hello
ممنون رفیق
تا حالاشده
هه
بخند>>>
سلام بر پاییز
یک دقیقه سکوت :
طوفان
بغض
لایک داره.............
.....
өـــоــراه өــоــيشگـــ ﮮ ...
مغروری تو ذاتمه......
دلم کسی میخاد
✘خوووووب گوش کنْ…✘
........
سلامتی خودم
هی تووووووووووووووووو
دلم تنگه
دو راهی..

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان زندگی من و آدرس bahar2528.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت روم آزادبچت
چت روم آزادبچت
باکس افزایش بازدید
سامانه افزایش بازدید شیک رنک
ردیابی ماشین
حمل هوایی ماینر از چین
لیزر دوچرخه
هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه
جلو پنجره لیفان ایکس 60

 

هاست لینوکس
لیست وبلاگ پرطرفدار
خرید از علی اکسپرس تحویل ایران
خرید از علی بابا
جلو پنجره جک جی 5
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 73
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 118
بازدید ماه : 115
بازدید کل : 21380
تعداد مطالب : 220
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


ابزار وبلاگ نويسي
http://s5.picofile.com/file/8168149392/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA%D9%89.mp3.html

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید
زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید








زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید . . . . زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید

زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید
. . .
زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید
.

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->